سيب زميني
الملك يبغي مع الكفر و لا يبغي مع الظلم
شب جمعه ۱۶/۹/۸۵ ساعت ۲ بامداد
اتوبان صدر - غرب به شرق - راديو روشن - شبكه جوان
بعد از پخش يك موسيقي لايت (البته به قول باكلاسا) گوينده اومد رو ي آنتن و گفت: اميدوارم شب جمعه خوبي رو تا اين ساعت از نيمه شب سپري كرده باشيد. در اين بخش از برنامه همكارانم چند تلفن از شنوندگان آماده كردند كه به اتفاق ميشنويم.
تلفن اول يه دختر خانوم بود از نوع شب زنده دارش. از اونجاييي كه بي خوابي به سرش زده بود زنگ زده بود و شروع كرد يه شعر مزخرف رو به خورد شنونده ها داد.
بعد از اون يه كارگر چاپخونه كه معلوم بود با همكاراش شرط بندي كرده كه صداشو راديو پخش كنه.
اما تلفن بعدي صداي خسته مردي بود كه نشون ميداد حدود ۴۰ سال سن داره. بعد از سلام بلافاصله گفت: من با موتور تو خيابونا كار ميكنم. از صبح تو اين هواي سرد ۵۰۰۰ تومان كار كردم.
سيب زميني خريدم كيلويي ۵۰۰ تومن
گوجه فرنگي خريدم كيلويي ۷۵۰ تومن
بادمجون خريدم كيلويي ۷۰۰ تومن
۱۰ تا تخم مرغ خريدم ۹۵۰ تومن
فقط زنگ زدم تا از اونايي كه صداي منو ميشنون بخوام دعا كنن بچم مريض نشه چون اگه مريض بشه نميدونم چه خاكي سرم كنم.
چند دقيقه تو فكر فرو رفتم.
اما وقتي به خونه رسيدم مثل سيب زميني روي تخت خواب افتادمو نفهميدم كي خوابم برد؟

من یه الف بچه ام